تو تاریکی شب نشستیم زل زدیم به چراغ های کوچک به خانه های پر نور شهر گفتم چی میشد یکی از این خونه ها مال ما بود ‌دلمون خوش بود

دلم اون شب به بودنت خوش بود هرچند که می دونستم رفتنی ،رفتنی است.

دلم گرفته است حوصله نوشتن ندارم .احساس امنیت ندارم

اینجا تمام حنجره ها لاف میزنند

بیست و شش سال و یازده ماه و ...

من که قاضی نیستم . می دونم .

ندارم ,خوش ,ها ,های ,دلم ,دونستم ,خوش بود ,دونستم رفتنی ,می دونستم ,رفتنی ،رفتنی ,،رفتنی است

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موعود، بانوی ایرانی تیم نرم افزاری پایگاه سایبری استان خوزستان بیز استور گاه نوشت ها فروشگاه فیدتاک مشاور املاک علی کریمی ابزار دست بانو مسیرزندگی پیامبر اکرم کوروش کبیر